پندآموزی بیقیدوشرط مسلمان
د. يوسف القرضاوي
برگردان: دفتر نمایندگی اتحادیه جهانی علمای مسلمان، شعبه ایران
(المسلم يلتمس الحكمة من أي وعاء خرجت)
(حکمت از هرجا که باشد مسلمان جویای آن است)
مسلمان- در تصور برخی از مردم- انسانی منزوی و متحجر نیست که پرده بر چشم گذاشته تا مانع از دیدن محیط پیرامونش شود و گوشها را جز برای سخنان اساتید خویش بسته نگاه داشته و عقل را با قفل محکمی حبس نموده که تنها برای آموختهاش می گشاید هرچند که دلیل عقلی یا حسی یا واقعیت آن را توجیه کند.
مسلمان راستین از کتاب خدا و سنت رسولش آموخته که حق در کرانههای هستی و شگرفی، درون یا در طول تاریخ یافت می شود؛ همانگونه که خداوند متعال میفرماید: {وَفِي ٱلۡأَرۡضِ ءَايَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِينَ * وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ}«و روى زمين براى اهل يقين نشانههايى [متقاعدكننده] است و در خود شما؛ پس مگر نمىبينيد؟» [الذاريات: 20، 21]، {سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ} «بهزودی نشانههاى خود را در افقها [ى گوناگون] و در دلهایشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است.»[فصلت: 53]، {أَوَلَمۡ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَيۡءٖ}«آيا در ملكوت آسمانها و زمين و هر چيزى كه خدا آفريده است ننگريستهاند» [الأعراف: 185[
همانطور که میدانید غیر مؤمن هم ممکن است حق بگوید و فارغ از گوینده آن، پذیرفته شود؛ پس نتیجه و عبرت به گفته و نه گوینده آن است. قرآن سخنانی را نقل میکند که بیانگر حقیقت مردمانی است که مؤمن نبودند؛ همانگونه که در گفته ملکه سبأ در وصف استعمارگرانی دیدیم، آنگاه که به دیاری وارد میشوند: {قَالَتۡ إِنَّ ٱلۡمُلُوكَ إِذَا دَخَلُواْ قَرۡيَةً أَفۡسَدُوهَا وَجَعَلُوٓاْ أَعِزَّةَ أَهۡلِهَآ أَذِلَّةٗۚ وَكَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ} «[ملكه] گفت: «پادشاهان چون به شهرى درآيند، آن را تباه و عزيزانش را خوار مىگردانند و اين گونه مىكنند.»»[النمل: 34] مقصود آیه: چنانچه دیاری را فتح یا استعمار کنند آن را به فساد و مردمانش را به ذلت خواهند کشید.
قرآن به نقل از همسر عزیز مصر هنگام بازجوییاش توسط پادشاه در قضیه یوسف چنین گفته او را بیان میدارد: {وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِيٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيٓۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٞ رَّحِيمٞ}«و من نفس خود را تبرئه نمىكنم، چراکه نفس قطعاً به بدى امر مىكند، مگر كسى را كه خدا رحم كند، زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است.» [يوسف: 53] حتی بعضی از مفسران گفتهاند: که این سخن یوسف است درحالیکه سیاق بهصورت قطعی دال بر سخن همسر پادشاه است و در قرآن کریم طی داستانی آن را برای عبرت خردمندان بازگو میکند که: انسان از قدیمالایام از کلاغ آموخته و سلیمان پیامبر خدا از هدهد چیزهای را آموخت که نمیدانست.
در داستان فرزندان آدم دیدیم که برادر بدخواه برادر خوب را ظالمانه به قتل رساند و پسازآن در دفن جسدش سرگردان ماند {فَبَعَثَ ٱللَّهُ غُرَابٗا يَبۡحَثُ فِي ٱلۡأَرۡضِ لِيُرِيَهُۥ كَيۡفَ يُوَٰرِي سَوۡءَةَ أَخِيهِۚ قَالَ يَٰوَيۡلَتَىٰٓ أَعَجَزۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِثۡلَ هَٰذَا ٱلۡغُرَابِ فَأُوَٰرِيَ سَوۡءَةَ أَخِي}«پس [در کنار جسد برادرش سرگردان بود که] خدا کلاغی را برانگیخت که زمین را میکاوید تا به او نشان دهد که چگونه جسد برادرش را پنهان کند. [با دیدن حرکات کلاغ] فریاد زد: وای بر من! آیا ناتوان و عاجز بودم از اینکه مانند این کلاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم؟!» [المائدة: 31] و اینچنین از کلاغ آموخت چگونه مردگان را دفن کند و در داستان سلیمان با ملکه سبأ: {فَقَالَ مَا لِيَ لَآ أَرَى ٱلۡهُدۡهُدَ أَمۡ كَانَ مِنَ ٱلۡغَآئِبِينَ * لَأُعَذِّبَنَّهُۥ عَذَابٗا شَدِيدًا أَوۡ لَأَاْذۡبَحَنَّهُۥٓ أَوۡ لَيَأۡتِيَنِّي بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖ * فَمَكَثَ غَيۡرَ بَعِيدٖ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ وَجِئۡتُكَ مِن سَبَإِۢ بِنَبَإٖ يَقِينٍ}« و جوياى [حال] پرندگان شد و گفت: مرا چه شده است كه هدهد را نمىبينم؟ يا شايد از غايبان است؟ قطعاً او را به عذابى سخت عذاب مىكنم يا سرش را مىبرم مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد، پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت: «از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافتهاى و براى تو از «سبا» گزارشى درست آوردهام. » [النمل: 20 – 22]
بدین ترتیب سلیمان علیهالسلام این آموخته را از پرنده «هدهد» برگرفت و مثالی برای یادگیری بزرگتر از کوچکتر خود شد تا شاگرد در خطاب به استاد خود چنین گوید: نه تو بزرگتر از سلیمان و نه من کمتر از هدهد! پیامبر صلیالله علیه و سلم فرمود: «درستترین مقوله از زبان شاعر، سخن لبید بن ربیعه است: «بهراستیکه هر چیزی سوای خدا باطل است» که ابیات نخستین قصیده لبید در دوران جاهلیت چنین بود.
هنگامی که شیطان به بعضی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم به خواندن آیهالکرسی سفارش می کرد چنین فرمودند: «صدقك وهو كذوب»«راسته گفته، آن دروغگو». حتی شیطان هم ممکن است راست بگوید و مسلمان پایبند در صورت پی بردن به راستی گفتار از او بیاموزد. مؤمن هوشیار کسی است که راست را از دروغ و حق را از باطل و خوب را از پلیدی تشخیص میدهد و ترمذي وابن ماجه در حديث ضعيفي روايت كردند: «الكلمة الحكمة ضالة المؤمن أنى وجدها، فهو أحق الناس بها»«سخن پندآموز(حکمت) گمشده مؤمن است هرجا آن را یافت شایسته تر از هرکسی به آن است» این حدیث بدون تردید سند ضعیفی دارد اما معنای آن درست و نزد مسلمان پذیرفتهشده و رایج است. علی رضیاللهعنه میفرماید: علم گمشده انسان باایمان است پس آن را برگیرید هرچند که از دست مشرکان باشد. این مفهوم بیشتر بر نتایج علوم طبیعی و ریاضی منطبق است که معمولاً با باور پیروان و یا ارزش و مفاهیم آنها از انسان وزندگی و هستی رنگ نخواهد گرفت؛ زیرا قوانین هستی برای بهرهگیری مؤمن و کافر از آن عمومیاند و خوب و بد در قبضه قوانین آن خواهند بود، براین اساس مسلمانان در دوران طلائیشان در برداشت از دانشهای هستی از پزشکی، قانونگذاری، ستارهشناسی، فیزیک، شیمی، ریاضی و دیگر جوامع متمدن کهن مانند یونان و فارس و روم مخصوصاً یونان بحرانی ندیدند.
عجیب نیست که پیامبر صلیالله علیه و سلم از اسرای جنگ بدر بهرهبرداری نمود و از باسوادهای آنان را در ریشهکن نمودن بیسوادی تعدادی از مسلمانان در مدینه استفاده کرد و در قبال فدیه اسارت، در آموزش خواندن و نوشتن آنها را به کار گرفت ازجمله کسانی که باسواد شدند: زید بن ثابت کاتب وحی و با سوداترین یاران پیامبر در میراث بود.
همانطور که چنین پندی در میان مسلمانان رواج یافت: «اطلبوا العلم ولو بالصين» «علم بیاموزید هرچند که در چین باشد» تا جايي كه میان برخی از مردم بهعنوان حدیث شناختهشده اما معنای آن درست و موردقبول نزد همگی است زیرا علم تا جایی که وجود دارد باید از اهل علم آموخته شود هرچند که در دورترین نقطه زمین باشد؛ بدین دلیل علمای صحابه مانند علی و ابن مسعود و عایشه و ابن عباس و دیگرکسانی را میبینیم که در تفسیر قرآن کریم به شعر مردمان دوره جاهلیت استناد میکنند.
* برگرفته از کتاب (فرهنگ ما فرهنگی باز یا بسته )