ملک محمد بن ادریس سنوسی پادشاه لیبی و دوستدار مردم
به قلم: دکتر علی محمد صلابی
برگردان: دفتر نمایندگی اتحادیه جهانی علمای مسلمان، شعبه ایران
وقتی جمعیت مؤسسان ملی لیبی در سال 1951 به ریاست محمود منتصر دولت موقت تشکیل داد، اعضای دولت تصمیم گرفتند که در منطقهی طرابلس با ملک ادریس دیدار کنند چون مردم طرابلس به این دیدار بسیار علاقمند بودند. ملک ادریس هم پذیرفت و شهرهای غربی لیبی غرق در شادمانی شدند و انبوهی از زنان و مردان و پیران و جوانان به پیشواز پادشاه آمدند. وقتی اتومبیلش به طرابلس رسید و وارد خیابان عمر مختار شد برخی از مزدوران و عوامل نفوذی که برای پادشاه نقشههای داشتند، اتومبیلش را با بمبهای دستی هدف قرار دادند اما او جان به سلامت برد و دلاوری و ثبات او برای مردم ثابت شد به طوری که حتی یک تار موی بر بدن او سیخ نشد. در اندک زمانی خبر این حملهی نافرجام در لیبی پخش شد و انبوه جمعیت دوستدار رهبر و فرماندهی خود گرد آمدند و از این او به سلامت است شادمان شدند و به همدیگر تبریک گفتند. احمد رفیق مهدوی در این باره میگوید:
وقاك الله من شر الأعادي ودام علاك يا أمل البلاد
وعشت لأمة جعلتك رمزاً لوحدتها وروحاً للجهاد
حياتك بيننا لله نور أيطفأى نوره أهل الفساد؟
أتم الله نعمته علينا بحفظك واهتدائك للسداد
فدُمْ ملكاً على عرش متين محاطاً بالمحبة والوداد.
خداوند تو را از شر دشمنان حفظ کرد؛ بزرگی تو بر دوام باشد ای امید کشور.
برای امتی که رمز وحدت و روح جهاد آن هستی همواره زنده بمانی.
تو در میان ما نور خدا هستی مگر اهل فساد میتوانند نور خدا را خاموش کنند؟
خداوند با حفاظت از تو و راه راستی که در آن قرار داری نعمتش را بر ما کامل کرده است.
پس همواره پادشاه بمان و از محبت و دوستی اطرافیانت برخوردار باش.
ملک ادریس در بارهی این حادثه گفت: این حادثه به هیچ وجه از داخل لیبی طراحی نشده است و هیچ از مردم لیبی چنین کاری نمیکنند. من خدای قادر متعال را سپاس میگویم که کشور را از شر و بلا حفظ کرده است... تا آنجا که گفت: زیانی که به کشور میرسد بدتر از زیانی است که به شخص ما یا هر کس دیگری میرسد. ما از هیچ حزبی نیستیم و با هیچ حزبی به زیان حزب دیگر متحد نمیشویم. ما برای همگان هستیم و خیر و صلاح را برای همه میخواهیم. این اصل و سرشت ماست و در همین مسیر نزدیک سی سال کار کردهایم. ما خود را یکی از افراد این ملت میدانیم و غیر از مصلحت مردم و آیندهی کشور چیزی نمیخواهیم.
او به شهرهای ترهونه، زاویه، غریان، یفرن، مصراته، زلیطن و خمس سفر کرد و مورد استقبال گرم و صمیمی مردم قرار گرفت. شعرا با ابراز شادمانی اشعاری را به همین مناسبت سرودند.
عبد الغنی بشتی میگوید:
اليوم يوم المجد والعلياء اليوم يوم العزة القعساء
اليوم يوم القطر من سلومة للبحر للسودان للخضراء
اليوم يومك ليبيا بل إنه يوم العروبة ساطع الأضواء
يوم قد انبعث له من يثرب بالروضة الفيحاء باللألاء
يوم قد امتدت له من (مكة) أنوار طه من بني الزهراء
يوم المليك ومرحباً بك يومه يوم أغر بليبيا الفيحاء
امروز روز عظمت و شکوه است روز عزت و بزرگواری است.
امروز روز این کشور است از سلومه تا دریای سرخ تا سودان و خضراء.
امروز روز تو است ای لیبی بلکه روز عرب است و روزی درخشان است.
روزی است که نعمتهای فراوان از یثرب برای او به روضهی پهناور رسید.
روزی است که نور طاها از فرزندان زهرا از مکه بر او درخشید.
روز خدا است و این روزش بر تو مبارک باد روزی که سرزمین گستردهی لیبی را روشن کرد.
إدريس يا نسل النبي محمد اِهنأ بملكك في سنا وعلاء
ملك قد اختار الإلـه مليكه من أشرف الاباء والأبناء
تاج على هام القلوب منصب ولواؤه في الشرق خير لواء
إني أرى الأملاك في عليائهم يتباشرون بسيد البطحاء
يتباشرون بملكه في رفرف عال من الأضواء واللألاء
لم لا؟ وأنت سليل أحمد من له ما يبتغيه المجد من علياء
ای ادریس ای از نسل پیامبرمان محمد با سروری و بزرگی به سرزمینت خوش آمدی.
پادشاهی که خدای متعال حکومتش را از میان شریفترین پدران و فرزندان انتخاب کرده است.
تاجی است بر سر قلبها و پرچم او در شرق بهترین پرچم است.
من فرشتگان را در آسمان میبینم که به خاطر سید و سرور این سرزمین ابراز شادمانی میکنند.
بر بسترهای نگارین بلند و نورانی به خاطر حکمرانی او ابراز شادمانی میکنند.
چرا چنین نباشد که تو از سلالهی احمد هستی؛ کسی که شکوه و سروری از بالا به او میرسد.
الله أكبر عشت يا فخر العلا للعرب، بل للشرق خير وفاء
تحمي حمى الإسلام ترفع صرحه وتعيد فيه بسيرة الخلفاء
مولاي شعبك روعت ألبابه يد أرعن يبغيك بالضراء
نفديك بالأرواح إن شئت الغداة ونجود بالأموال والأبناء
مولاي: أبقاك الإلـه لليبيا دهراً سعيداً في أعز علاء.
الله اکبر زنده باشی ای مایهی افتخار عرب و وفاداری شرق.
از حوزهی اسلام دفاع میکنی و کاخ اسلام را بالا میبری و سیرهی خلفاء را به آن باز میگردانی.
سرور من دست دیوانهای که زیانت را میخواست مردم تو را سراسیمه کرد.
اگر بخواهی روحمان را فدایت میکنیم و مال و فرزندانمان را به تو میبخشیم.
سرور من خدای متعال تو را برای روزگار خوشبختی و عزت و سرافرازی لیبی محفوظ نگه دارد.
اقدامات پادشاه باعث شد محبت مردم لیبی نسبت به او دو چندان شود. او دستور داد تمام کسانی که وارد دیوان سلطنتی میشود از مالیات گمرکی معاف نشوند و نباید به او لقب صاحب جلال بدهند که صاحب جلال تنها خداوند است و من بندهای بیش نیستم. این رخداد در دنیای پادشاهان پیشینهی تاریخی زیبایی است؛ ریفلی رئیس نشریهی ایتالیایی زبان "پیام طرابلس" از این رخداد متأثر شد و در مقالهای نوشت: اشتیاقی که پادشاه از خود نشان دارد نیاز به توضیح ندارد؛ وقتی که در رأس قدرت قرار گرفت فروتنی او زبانزد بود. بیداریهای پیاپی و محبت و دلسوزی او نسبت به مردم بر همه آشکار بود. این کار معنایی جز دموکراسی در بالاترین سطح آن ندارد. از خوشاقبالی لیبی – که در آغاز راه قرار دارد – این است که در رأس آن شخصیت صالح و بزرگواری قرار دارد که از خدا میترسد. وقتی که این مسؤولیت دشوار را پذیرفت که مردم را به سوی سرنوشتی که برایشان نوشته شده است سوق دهد، این کار در راستای اجابت امر پروردگارش بود که پرتو نورش را بر تصمیمات و اعمالش میافکند. برای او روشن شد که لقب جلاله بسیار بزرگ است و با باور دینی او سازگار نیست. او معتقد است که تنها سروری که صاحب جلال و عظمت است خداوند است و او بلندمرتبه و والاست. این اقدام از سوی ملک محمد ادریس مهدی سنوسی که از سلالهای شریف آمده است عجیب نبود. خداوند خواست ایمان و اعتماد را در قلب این خاندان بکارد. در جهانی که به سمت مادیگرایی در شتاب است سرمنشأ این گونه رفتارها چیزی جز تواضع و فروتنی نیست؛ تواضعی که از عقیدهی راستین و باور به عظمت خدا سرچشمه میگیرد.
وقتی با سید احمد عرفی در زندان سیاسی طرابلس بودم دربارهی تعظیم ملک ادریس برای خدای متعال سخن میگفت. او گفت: در شهر بیضاء مسجدی ساختند و ملک ادریس برای افتتاح آن آمده بود. همزمان با ورود او به مسجد مردم فریاد "زنده باد ملک ادریس" سر دادند. دستور داد مردم ساکت شوند آنگاه به آنان گفت: در این مکان سزاوار نیست نامی جز خدا برده شود و به آیه استناد کرد که میفرماید: "وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا" [الجنّ: 18] و مساجد ويژه خداست، پس هيچ كس را با خدا مخوانيد. به همین خاطر مردم او را دوست داشتند و او هم ملت مسلمانش را دوست داشت. عملکرد زیبای پادشاه این معانی بلند تواضع و سادگی و دوری از ظاهرسازی و پرهیز از شبهات را نشان میداد. او دستور داده بود به قصد تمجید و احترام نام او بر خیابانها و مؤسسات نوشته نشود. آنچه برای امت و ملتش انجام داده است برای خدا بوده است. در راستای دوری از ظواهر پوچ دنیایی دستور داد عکس او بر روی اسکناسها و تمبرهای پستی چاپ نشود. همچنین دستور داد در روز تولد او هیچ مراسم رسمی در کشور برگزار نشود و به خاطر این مناسبت جشن گرفته نشود زیرا عمل سلف صالح نبوده است.
دستور داد قانون صاحبخانهها اصلاح شود و به موجب آن مصونیتها و امتیازات خانواده را ملغی کرد. همچنین القاب امیر و شریف را از اعضای خانوادهی سنوسی حذف کرد و دستور داد هیچ هدیهای از افراد و جماعتها به خاطر هیچ مناسبتی دریافت نکنند چه مناسبت شخصی او یا دیگر مناسبتها. در همین راستا ابلاغیهای از دیوان سلطنتی صادر کرد: با توجه به این که خبر رسیده است که هیأتهای دولتی و مردمی به مناسبت ازدواج پادشاه هدایایی را آماده کردهاند، عالیجناب دستور داده است که هدایا بدون استثناء پذیرفته نشود و از علاقمندان میخواهیم مبلغی که برای این امر اختصاص دادهاند به فقراء و نیازمندان تقدیم کنند و خدا پاداش نیکوکاران را خواهد داد.
ملک ادریس بامداد هر روز برای ادای نماز صبح برمیخواست و قرآن تلاوت میکرد و اوراد روزانهاش را میخواند. تا ساعت 9 صبح صبحانهاش را میخورد سپس در حدود ساعت ده به دفتر کارش میرفت و کارمندان دفتر و مسؤولان کارهای روزانه را به حضور میپذیرفت. آنگاه از ساعت 11 الی 1 با مهمانان و مسؤولان حکومتی و نیازمندان دیدار میکرد. پس از ادای نماز ظهر نهارش را صرف میکرد. شکار از محبوبترین ورزشهای او بود. او پیش از نماز مغرب و پس از نماز عشاء با برخی از میهمانان دیدار میکرد و معمولا چای را با کارمندان قصر و مهمانان مینوشید. معمولا ساعت 11 شب میخوابید. مطالعه در کتابخانهی شخصی خود را دوست داشت و زمان زیادی را صرف این کار میکرد. به قرائت قرآن و مطالعهی کتابهای حدیث و تاریخ عمومی بسیار علاقمند بود و غالبا اخبار را از نشریات و رادیو دنبال میکرد.
در حرکات خود به ظواهر توجه نمیکرد؛ سید عمر فائق شنیب زمانی که رئیس دیوان سلطنتی بود داستان زیبایی از او نقل میکند: باری پادشاه خواست از بنغازی به سمت بیضاء برود و ماشینهای محافظ را آماده کردند. پیش از حرکت به من گفت: چرا این ماشینها با ما باشند؟ ما با یک ماشین برویم و وسایل ضروری را با خود ببریم. من فراموش کردم این دستو را به فرماندهی گارد ابلاغ کنم. وقتی که در راه بودیم دستور پادشاه را به یاد آوردم. به من گفت: چرا این ماشینهای محافظ با ما هستند؟ گفتم: سرورم اینها محافظان شما نیستند بلکه در جوار شما از خود حفاظت میکنند.
ملک ادریس در ربیع الاول سال 1953 میلادی وقتی از گردش سنتی خود باز میگشت ماشینی را دید که به خاطر نقص فنی پارک کرده بود. صاحب این ماشین استاد محمد بن عامر بود. به رانندهاش دستور داد بایستد تا ماشین محافظ برسد. به راننده گفت که استاد عامر را هر جا که میخواهد برساند.
یک شب ملک ادریس بدون محافظ به گردش همیشگی خود رفت؛ او به سمت مزارع منطقهی بیضاء رفت و وقتی به یکی از باغات آنجا وارد شد دید که صاحب باغ را در حال آبیاری است. به او سلام کرد اما باغبان او را نشناخت و به فکرش خطور نکرد که ممکن است پادشاه در آن وقت شب به تنهایی به آنجا آمده باشد. او از انواع درختان و محصولات از باغبان سؤال کرد و باغبان در حالی که مشغول آبیاری بود به او پاسخ میداد. وقتی که سؤالاتش تمام شد و آهنگ رفتن کرد باغبان پرسید: ای غریبه تو کی هستی؟ این سؤالی است که در برقه از افراد ناشناس میپرسند. پاسخ داد من ادریس هستم. مرد باغبان از شدت هراس از جای پرید و پادشاه را در آغوش گرفت و گفت: خوش آمدی سرورم ادریس فرزند سرورم مهدی خوش آمدی و همچنان به او خوش آمد میگفت و با شگفتی از او سؤال میکرد.
اینها ویژگیهای والا و ابعاد درخشان شخصیت اسلامی ملک ادریس را به ما نشان میدهد؛ چقدر به کارهای بزرگ علاقمند بود و به فروتنی و سادگی گرایش داشت. این شخصیت او حکایت از آن دارد که از همچون نیاکان پاک خود از چنین تربیت ایمانی برخوردار بود.
منابع:
1- علی محمد صلابی، الثمار الزکیه للحرکة السنوسیة، دار الروضه، استامبول 2017.
2- محمد طیب اشهب، إدریس السنوسي، انتشارات دار العهد الجدید، قاهره.
3- محمد فؤاد شکری، السنوسیة دین ودولة، دار الفکر، بیروت، چاپ نخست